لغات 2

مثال: هیئت داوران مسابقه را قضاوت کردند. (یعنی گروه داوران مسابقه را بررسی کردند.

او یک شرکت جدید تأسیس کرد. (یعنی شرکت جدیدی را راه‌اندازی کرد.

پدیده گرم‌شدن زمین باعث تغییرات زیادی در آب‌وهوا شده است

این ویروس به سرعت در سراسر جهان گسترش یافت

این تجربه باعث تحول شخصیتی در او شد

با خواندن آن کتاب، احساس کردم ذهنم متحول شده است. (یعنی طرز فکرم تغییر کرده است.

✔ بدن انسان دارای مکانیسم دفاعی در برابر بیماری‌هاست. (یعنی روشی برای مقابله با بیماری‌ها

این کتاب به مبانی فلسفه می‌پردازد. (یعنی اصول اساسی فلسفه را توضیح می‌دهد.

محبت مادر به فرزندش بیکران است

✔ بکارگیری روش‌های خلاقانه در آموزش، یادگیری را آسان‌تر می‌کند

✔ برای موفقیت در فوتبال، باید تکنیک‌های درست را یاد گرفت

مثال: او در نظام خدمت می‌کند. (یعنی در ارتش مشغول است.

افراد بشاش انرژی مثبتی به دیگران منتقل می‌کنند

او حرف‌هایش را کاملاً هدفمند بیان کرد تا طرف مقابل را قانع کند. (یعنی حرف‌ها حساب‌شده و با نیت خاص گفته شدند.

دلیل

جامعه‌ای توانمند است که اعضایش آموزش‌دیده و آگاه باشند. (یعنی جامعه‌ای که مردم آن توانایی ساخت آینده را دارند.

بعد از شکست در مسابقه، علی مصمم شد که تمریناتش را دو برابر کند. (یعنی علی تصمیم گرفت که با جدیت بیشتری تمرین کند و ناامید نشود.

تمام شده، پایان‌یافته مثال: پروژه به طور کامل انجام شد

مثال: اساتید دانشگاه تهران بسیار باتجربه‌اند

مثال: او الگوی اخلاق و رفتار برای دیگران است. (یعنی رفتارش طوری است که دیگران باید از او تقلید کنند

مثال: او مقداری طلا به عنوان پیشکش به معبد داد

مثال: نجات او از آن تصادف یک معجزه بود! (یعنی خیلی عجیب و باورناپذیر بود

مثال: دانش، درهای نجات را بگشاید. (یعنی دانش می‌تواند راه نجات را باز کند)

مثال: زیبایی‌های آفرینش نشانه‌ای از قدرت الهی‌اند. (یعنی مخلوقات جهان

مثال: ورزش موجب نشاط و سلامت بدن می‌شود

با وجود اینکه / باوجودِ (کاربرد در ادبیات رسمی) • مثال: در عین حال که فقیر بود، بخشندگی زیادی داشت. (یعنی با اینکه فقیر بود، اما بخشنده بود)

این پژوهش در مقیاسی گسترده‌تر از قبل انجام شد. (یعنی در ابعاد یا دامنه‌ای وسیع‌تر از قبل

• مثال: نقاش با چیره‌دستی خاصی تصویر را ترسیم کرد

• مثال: ژرف‌ترین نقطهٔ اقیانوس «گودال ماریانا» است. (یعنی عمیق‌ترین نقطه

• مثال: باید با حقایق روبه‌رو شد. (یعنی با واقعیت‌های موجود

• مثال: چهره‌اش از خشم دیگرگون شده بود. (یعنی تغییر کرده بود

مثال: در وصف پیامبر شعر گفت. (یعنی ویژگی‌های او را در قالب شعر بیان کرد)

بی‌نهایت، فراتر از بیان • مثال: غمِ او وصف‌ناپذیر بود. (یعنی خیلی شدید بود، در کلمات نمی‌گنجید)

• شگفتی • تعجب • بهت • سرگشتگی • انده • گیجی

مثال: این موسیقی، احساسات عمیقی را در دل برمی‌انگیخت. (یعنی باعث ایجاد آن احساسات می‌شد

معادل‌ها: • شگفت‌انگیز • تعجب‌برانگیز • مدهش • شگرف • شگفت‌آور • شگفتی‌آور

شگفتی، حیرت، واکنشی ذهنی به چیزی غیرمنتظره یا عجیب

1. کسی که دچار شگفتی و تعجب شده باشد، مبهوت یا متعجب

عاشق

2. ردّ، نشانه، آگاهی از جای کسی یا چیزی • مثال: از کتاب قدیمی هیچ سراغی نیست. (یعنی هیچ خبری یا نشانه‌ای از آن نیست) 3. مراجعه یا رفتن به سمت کسی یا چیزی • مثال: او دیگر هیچ‌وقت سراغ ما نیامد. (یعنی دیگر پیش ما نیامد یا ارتباطی نگرفت)

• مثال: نوید پیروزی را به مردم داد. (یعنی خبر پیروزی را رساند

مثال: سخنان اخگری او همه را تحت‌تأثیر قرار داد. (یعنی سخنانش پرشور، کوبنده و اثرگذار بود)

مثال: این نمایشگاه یک رویداد فرهنگی بزرگ است

رسیدن به کمال یا پختگی (در فکر، عقل یا توانایی‌ها) • مثال: بلوغ فکری نیازمند تجربه و آموزش است. (یعنی رسیدن به درک و خرد بالاتر

• آشکار • فاش • عیان • علنی • رو شده • نمایان

معادل‌ها: • سپاسگزار • شکرگزار • حق‌شناس • قدرشناس

آشکارسازی حقیقت زمان زیادی برد.” یعنی معلوم و روشن کردن واقعیت، زمان‌بر بود

این فرصت مغتنم را از دست نده.” یعنی این فرصت ارزشمند و مفید را از دست نده

او مخلصانه به دوستانش کمک می‌کند. (یعنی با نیت پاک و بدون چشم‌داشت کمک می‌کند.